یادداشت های یه دخترِ اسفندی

به بهانه۲۰سالگیم مینویسم

یادداشت های یه دخترِ اسفندی

به بهانه۲۰سالگیم مینویسم

نوستالژی وار

جمعه, ۲۵ تیر ۱۳۹۵، ۱۰:۲۲ ب.ظ

چند شبی هست که تو حافظیه برنامه ای تلویزیونی زنده اجرا میشه و مابین اجراشون آیتم هایی دارن و امشب درست وقتی که داشت راجع به یکی از سوغاتی های شیراز که همون نون یوخه باشه ؛ آیتمی رو پخش میکردن ، یاد عید های بچگیم افتادم :)

اون زمان ها یکی دو هفته قبل از عید که میشد مامانم بساط نون یوخه رو آماده میکرد و نون یوخه میپخت و من کنارش مینشستم و خب یکی از لذت های همیشگی من این بوده که ناخنک بزنم و خوردن نون یوخه گرم یه چیز دیگه بود برام .‌. با اینکه همیشه خوراکی های مامانم رو به همه ترجیح دادم و خیلی برام دوست داشتنی بوده ولی نون یوخه های زن عموی کوچیکه بابام فوق العاده بودن و یکی از آرزوهای من این بود که برای عید دیدنی وقتی میان خونمون برای من از اون نون های خوشمزه که از شدت خوشمزگی بزاقت همینجور دهنت رو پر از آب میکنه ؛ بیارن . 

و خب همیشه یه حس حسودی که نمیشه گفت ولی یجور حسی شبیه حسادت نسبت به بچه های عموی دومم داشتم که مامانبزرگشون انقدر نون یوخه هاش خوب بودن :دی

خیلی مهارت میخواد برای باز کردن خمیرش و خوب در آوردنش و زمان زیادی میبره تا بتونی یاد بگیری و امشب یجوری دلم خواست که یاد بگیرم این کار رو که یه سنت و هنر قدیمی هست که خیلی کمرنگ و ناپیدا شده و دیگه کمتر کسی هست که عید ها نون یوخه آماده کنه و تقریبا هیچکدوم از دخترامون بلد نیستن :/

زده به سرم که همین الان شماره خونه مامان شمسی رو بگیرم و به مامان بگم فردا وقت برگشتن وسیله هایی که برای پخت لازمه رو با خودش بیاره و آموزش رو شروع کنه برام :دییییییی



 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۴/۲۵
لادن

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی