یادداشت های یه دخترِ اسفندی

به بهانه۲۰سالگیم مینویسم

یادداشت های یه دخترِ اسفندی

به بهانه۲۰سالگیم مینویسم

۴ مطلب در مرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

۲۷مرداد

از قشنگی های تابستون هم میشه به این اشاره کرد که تو دل شرجی ها، هر عصر باد و بارونی رو به چشم میبینی که تو رو یاد آبان و آذر میندازه و بعد هوس میکنی لباس به تن کنی و بری خودت رو بسپاری به دست باد و بپلکی تو پارک :)

بخندی و بخندی و بخندی و دونه های بارون بشینه روی لپ هات، موهات گره بخوره توی هم و لِی لِی بری و مست بشی از خوشی های کوتاهِ دلچسبت مابین سکونِ روزگارت :)))

 

+ بعدا این پست عکس دار میشه :دی


 

۲۱مرداد

1- عقل رِس کلمهٔ مورد استفاده مامانمه وقتی که میخواد صاحب عقل شدن رو بیان کنه . حالا با قرض گرفتن این کلمه از مامانم ؛ میخوام بگم برای من یکی از نشونه های عقل رِس شدنم این هست که فهمیدم آرامش شخصیم مهم تر از هرررر شخص و چیزی هست و تا جای ممکن دور وایمیستم و خودم رو درگیر نمیکنم . حرفم اینه که خیلی موقعیت ها و آدم ها با همه ارزشی که برام دارن بالاتر از خودم قرار نمیگیرن و خودم رو کنار میکشم و سکوت میکنم و به کار خودم ادامه میدم . با این رفتار اولین چیزی که بدست میارم کمتر ناراحت و عصبی شدنه و بعد حفظ کردن کیفیت رابطه ام با اون آدم هاست که بخاطر یکی تو چشم اونیکی آدم بده نمیشم . یه چیزهایی انقدر تکراری میشن و درست نمیشن که دیگه تلاشی برای درست کردنش نمیکنم و نمیجنگم .

2- یک سال آینده سبک زندگی جدیدی رو تجربه میکنم . یجورایی توی موقعیتی قرار میگیرم و به طور ناخواسته ای اول به خودم ثابت میکنم که میتونم بین مشغله درسی و کارهای شخصی و اداره یه خونه ؛ تعادل داشته باشم و از طرفی هم به خانواده گرامی نشون خواهم داد که وقتی زمانش برسه لادن میتونه از پس خیلی کارها بربیاد و خب خیلی هم دوست دارم مامانم کمتر اطرافم یافت بشه و زیاد به خونه و من و بابا سر نزنه .

3- اعتراف میکنم هنوز تردید و قضاوت و پیش داوری دارم . اعتراف میکنم کم میارم گاهی از اینهمه بالا پایین کردن و فکر کردن و دو دو تا چهارتا کردن برای هندل کردن و درست جلو بردن رابطه . سخت میشه گاهی . اینکه حس های متفاوتت رو درک کنی و راه درست رو پیدا کنی و به شکل درستی بیان کنی خواسته ها و حرف ها رو . کنار بیای با محدودیت های هر دو طرف رابطه . با همه اینها میل به ادامه دادن دارم و این بخش شیرینیه :)

4- کسی از توکا خبری داره ؟ وبلاگش چی شده ؟ امیدوارم اینجا رو بخونه هنوز و خبری از خودش بده . 



 

۱۹مرداد

+ حوصلم سر میره :|

- ......... (سکوت و خیره به صفحه گوشی) ....... ها گفتی چی ؟

+ میگم حوصلم سر میره نمیدونم چیکار کنم . تو چرا حوصلت سر جاشه و سر نمیره؟

- خودت رو با من مقایسه نکن . من یکجا نشینم و ساکتم دقیقا برعکس تو که همش در حال حرکتی تو خونه !

+ خب خسته نمیشی !!! همش یه گوشه سرت یا تو کتابه یا گوشی :/

-( تغییر مکان میدهد) ....... عه ندا یه کم کمتر صحبت کن دارم چیز مینویسم حواسم پرت میشه ! 

+ برو تو هم خواهر نشدی :/

- ..... سکوت میکند و تند تند تایپ میکند محتویات خیالش را ........



 

۱۱مرداد

اسکار پوکرفیس ترین لحظه هم میرسه به اون ثانیه ای که میفهمی دو شب متوالی عروسی فامیل دعوتی اونم تو یک تالار :|||

خب شما نمیگی مشکل چی بپوشم انسان رو صد چندان میکنی !!!!! باز اگه مهمان ها متفاوت بودن ؛ میشد لباس شب اول رو برای شب دوم هم پوشید ولی آخه اینهمه مهمان مشترک و فامیل رو چه کنیم ما !!!! :||||||||