سلامی به آذر
دوشنبه, ۲ آذر ۱۳۹۴، ۰۹:۵۹ ب.ظ
آبان با همه عادی بودنش و شروع هیجان انگیزش به آخر رسید تا آذری از راه برسه که از اول هیچ ایده ای و حسی خاص ازش تو ذهنم نبوده جز تولد داداشم . آذر ... یه اسم با هزار تا جادو که با شنیدن اسمش حالم عوض میشه و همیشه حس کردم روزی قراره تو آذر برای من خاص بشه . هر چند که تا الان اینجور نبوده . آذری که به تلافی همه بدو بدو هایی که تا الان نداشتم ، اومده تا نفسم رو بگیره و روز آخرش ، شب یلدا ، رو پر از بدو بدو و دویدن و هندل کردن خودم و دیگران کنه و حسابی به اندازه تموم عمرم من رو به چالش بکشه ..
آخرین ماهِ پاییزیِ بیست و یک سالگی که فقط یکبار قراره تجربه بشه !!!
۹۴/۰۹/۰۲