یادداشت های یه دخترِ اسفندی

به بهانه۲۰سالگیم مینویسم

یادداشت های یه دخترِ اسفندی

به بهانه۲۰سالگیم مینویسم

Moisture

يكشنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۴، ۰۲:۱۷ ب.ظ

 خب تصور کنین که دارین فیلم میبینین و انقدر جریان فیلم آروم و کند پیش میره که کم کم چشماتون به دلیل شکم پری و هوای خنکی که بالای سرتون به یمن وجود ابر سازه بلاد کفر و استکبار جهانی که همان اسپیلت شرکت ملعون اُجنرال هست، سنگین میشه و خواب نازی رو تجربه میکنین :)))  بعد همینجور که وارد مرحله اول خوابتون میشین احساس میکنین یه نفر میاد و حس خوبی رو با انداختن یه ملحفه نازک بهتون میده و دیگه وارد مرحله دوم خواب عصرگاهی میشین. همینجور که از طرف مثانه عزیز احساس فشار میکنین صدای پچ پچ و گاها خرچ خروچ دو نفر از بالای سرتون شنیده میشه. تنبلی و بی حالی میکنین و بلند نمیشین که برین به داد مثانه گرامی برسین. آخه کی حاضر میشه از اون خواب عزیز بیدار بشه و بره دستشویی!!! 

آخر سر مجبور میشم که بیدار بشم و از جام بلند بشم و قیافه یه دختر خوابالو با موهای باز پریشون رو به خودم بگیرم و با حالت مظلومانه ای مامان و داداشم، این 2 دوست صمیمی، رو مظلومانه ببینم... جوری که مامانم بگه آخی حرف زدنمون بیدارت کرد؟؟!!!! منم با پشت چشم نازک کردن بگم نه پس خوابم کردین :))) 

حالا دیگه وقت روبرو شدن با جهنمی که پشت در ورودی منتظرم هست، شده. روبرو شدن با یه باد گرم و شرجی که همون لحظه اول  باعث میشه نفست رو حبس کنی توی سینه ات و بعد بگی هوووووووووف :/// جهنم اصلی توی دستشویی منتظرم نشسته و من بی خبر از همه جا قدم گذاشتم توی اون جهنم و بعد با تماس پیدا کردن اولین قطره آب با بدنم احساس سوختگی کردم عرررررر :/ قبلا اینجوری نبود. آب دستشویی خیلی خنک بود ولی امروز میتونم بگم به جرأت نزدیک نقطه جوش بود.. بعد از سوختگی که اومدم به اعضای خانواده گزارش میدم همچین همشون هرهر خندیدن و به من یه سری چیزای بوق بوقی گفتن که از کرده خود پشیمان گردیدندی و سر در جیب خود فرو بردی و خشتک ها دریدندی و سر به بیابان گذاشتندی :)))))

والاع اعضای خانواده که نیست، دست اندر کاران خنده بازارن همگی :)  لااقل جلوی بابا مراعات کن مادرم.. حالا هم پس از اون سوختگی باز جلوی کولر لم دادم و هوای خنکه که همینجور نثار خودم میکنم. ولی خدا باید یه تبصره ای واسه جنوبیا که اینهمه گرما و شرجی رو تحمل میکنن بذاره که وقتی میخوان ببرنشون جهنم بگه اینا قبلا جهنم رو به چشم دیدن و زندگی کردن توش و حالا نوبت بهشتشون :))) چه خوش خیالم‌ من!!!!



 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۴/۱۴
لادن

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی