یادداشت های یه دخترِ اسفندی

به بهانه۲۰سالگیم مینویسم

یادداشت های یه دخترِ اسفندی

به بهانه۲۰سالگیم مینویسم

طوطی سخنگو

يكشنبه, ۱۰ اسفند ۱۳۹۳، ۰۱:۲۹ ب.ظ

 سه سال پیش، 6 اسفند شنبه بود. یه روز شنبه بارونی!!! اونروز خوووب یادم.. همون روزی که ساعت10 صبح شنبه هر هفته بچه های ریاضی پیش  تعطیل میشدن... اونروز من و آنیام تا یکی از چهارراه های شلوغ شهرُ پیاده با هم راه اومدیم اما بعدش هرکدوممون رفتیم سمت خونمون.. برای من 6 اسفند اون سال مثل بقیه روزها عادی بود!!! پر از روزمرگی های درسی و خالی از استرس کنکور.. اون شنبه رفت اما یه طوطی سخنگو رو جا گذاشت :)) یه طوطی که خیلی شیطون و خوش قلب.. یه طوطی که من اسمش گذاشتم فرشته زیبایی.. اون فرشته با همه شیطنتاش لبخند و قهقه هایی روی لب هر کدوم از ماها جا میذاره که یادمون میره تازه یه روز از فوت بابابزرگمون گذشته..

اون دختر کوچولوی سفید و خوشکل کاری میکنه که سر سفره غذا همه بزنن زیر خنده و بلند بلند بخندن.. اون دختری که من اگه لحظه به لحظه هم بوسش کنم بازم هنوز تشنه بوسیدنشم، بی نهایت شبیه به مامان شمسی... حتی ستون فقراتش :)) اون دختر کوچولو شده عشق همه نوه های مامان شمسی!!! شده سوگلی داداشم که بهش زنگ‌ میزنه و گلایه میکنه که چرا از اصفهان براش سوغاتی نیاورده، شده مدعی العموم.. کسی جرأت نداره اسم داداشم صدا بزنه چون خانم کوچولو بازخواستش میکنه.. 

اون‌ کوچولو شده بهونه ای برای خندیدن ما.. این فرشته زیبایی امسال 3 ساله شد.. فرشته دوست داشتنی من، آرزوم که همیشه عمرت همینقدر پرانرژی باشی.. همینقدر کنار بابات دخترونگی کنی براش.. همینقدر دختر دایی دوست داشتنی من بمونی!!!



 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۱۲/۱۰
لادن

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی