نیمه شبانه
اینکه چرا بعضی وقتا با وجود اینکه از کار کسی یا لباس کسی یا رنگ لاک کسی یا از ایده های کسی یا از شکل لباس پوشیدن کسی یا هر چیزی که به چشممون میاد و چشممون رو میگیره و خوشمون میاد ، چیزی نمیگیم برای من آزار دهنده اس و همین باعث میشه خیلی وقت ها بگم که خودم هم بیخیال این رفتارم بشم که اگه حتی از خودکار یه نفر هم خوشم بیاد ، بهش نگم که آهای خانم یا آقای فلانی من از فلان چیز شما خوشم اومده و سلیقه و انتخاب خوبی تو این مورد داشتی .
شاید به نظر لوس یا کلیشه ای بیاد اما من دوست دارم که اگه چیزی رو کسی داشت که من ندارمش یا خوشم اومده ازش ، به اون طرف بگم . فارغ از اینکه اون آدم چه برداشتی میکنه اما مطمئنا یه حس خوب میاد سراغش .. به همین دلیل هم مدت هاست که دارم تلاش میکنم غیر مستقیم به آدم های دور و برم یاد بدم که اگه چیزی رو یه نفر داره که تو نداری ، به جای غصه خوردن یا شاید هم حسودی کردن ، تحسین کن اون آدم رو و از طرفی خودت هم یاد بگیر از اون آدم و اون چیزی رو که نداری بدست بیار .. حالا هر چیزی که میخواد باشه .
بعضی وقتا هم شده که وقتی به یه نفر دارم میگم مثلا چه خودکار باحالی داری یا مثلا چه عکس پروفایل جالبی داری ، اون آدم با خودش فکر کرده که من دارم چاپلوسی میکنم یا که خواستم الکی دلش رو خوش کنم ولی واقعا همچین چیزی نبوده و من صرفا خواستم که بگم اون چیز به چشم من جالب بوده و اون آدم هم بدونه که حداقل یه نفر از اونچیز خوشش اومده .
بعد یه چیز دیگه که الان یهویی یادم اومد ، اینه که وقتی داشتم وبلاگ نگین رو میخوندم و یه پست راجع به معضل چی بخورم ؟ داشت ، ناخودآگاه گشنه شدم و کابینت ها رو گشتم تا یه کم کشمش پلویی یافتم و با داداشم نابودش کردیم . حالا فردا که مامانم خواست عدس پلو درست کنه یهو میبینه جا تر و بچه نیست خخخخ :)) و اگه شاکی شد آدرس نگین رو بهش میدم تا بفهمه نصفه شبی من چی کشیدم ؛)