تابستون 94 داره میخنده
این تابستون برام فرق داشت. امسال تابستون ثبات توی روزهام بیشتر بود و مشغله درسی ای نبود و سه ماه رو استراحت داشتم و همه این تابستون رو خواستم فقط به روزهایی که پیش روم هستن و نسبت بهشون امیدوارم ، فکر کنم. نه روند دل بریدن در کار بود ، نه پیاده روی های عصرگاهی ، نه یه دختری که اخلاقش رو به تندی بود. تابستون امسال رو خیلی دوست داشتم با وجود اینکه همه چیز عادی بود و هیجان خاصی رو حس نمیکردم.
من آدمی بودم که تکرار برام یه روند کُشنده بوده و همیشه تلاشم برای تغییر بوده اما یجور خاصی شدم که دیگه واسم هیچی لذتبخش تر از سکون این روزهام نیست. هنوز هم مرددم و نمیدونم از کجا باید شروع کنم اما اون قسمت از ذهنم که همیشه موج منفی می داد چند وقتی هست که عادت کرده به اینکه امیدواری و موج مثبت بده بهم و علتی بشه برای امیدوار بودنم ؛)
من الان که شیش ماه از سال گذشته ، تغییر رو حس میکنم و کمی وجودم رو لمس میکنم که مدت ها زیر خاکسترهای یه احساس غلط دفن شده بود و حالا مثل ققنوس شده که از زیر خاکستر بیرون میاد و بال هاش رو باز میکنه و به سمت آسمون بی نهایت میره...
خیلی از دغدغه های قبلیم کمرنگ شدن و یه هدف خاص پر رنگ شده. اونقدری که مصمم تر از قبلم هستم !!! امیدوارم بیشتر از قبل ، بیشتر از همیشه و من یک سال نیاز دارم که بفهمم تونستم دلم رو شاد کنم یا نه :))))