بابا کرم
همش آخرین لحظه ای که روی صندلی نشسته بودی، تو ذهنم داره رژه میره... دلم نمیشه بیام بیمارستان و منم مثل بقیه بشنوم که شاید نهایت تا ۲ هفته دیگه نفسات پشتمون گرم کنه.. اینبارم نمیخوام باور کنم که قرار تو به این زودی بری.. میدونی، آخه دوست داشتم بازم پای حرفات بشینم و بخندم!!! ذوق کنم از اینکه ببینم تو انقد برای همه عزیزی.. چه غریبه، چه فامیل، چه دوست، چه دشمن..
تنها کاری که میتونم به عنوان یه نوه برات انجام بدم، اینه که دست به دعا بشم برای معجزه ای که شاید رخ بده.. دست به دعا میشم چون چیزی ته دلم هست که میگه تو میمونی...
واسه همین از همه دوستام خواستم که برات دعا کنن و از دوستای مجازیمم میخوام برای موندنت دعا کنن.. این دعاها دلم گرم میکنه که بفهمم تنها نیستم.. از هرکسی که این وب میخونه خواهش میکنم ۵ تا صلوات واسه شفای بابابزرگم بفرسته.. خواهش میکنم ازتون!!!