دُرُست گفت.
اینکه میگن حرفِ راستُ باید از بچه شنید خیلی هم بیجا نیس.دیشب همه نوه های باباجون جمع بودنُ بواسطه منُ خاله لیلا که۵سال ازم بزرگتره بحثِ داغی راه افتاده بود که آخرش به بحثِ ازدواج ختم شد.بعضیا کم حرفتر و بعضیا مثه خاله لیلا پرحرفتر.راجعِ به حقوقِ زن و مرد و تفاوتِ دیدگاهِ مردا با خانما صحبت میکردیم.اینکه علیرضا میگفت از وقتی زنا سرکار رفتن سیستمِ خانواده ها بهم ریخته شد.اینکه عقیده های فمنیستی منُ مسخره میکردن.همه اینا دیشب گفته شد اما اون چیزی که توی ذهنم موند و ممکنِ تا آخرِعمرم یادم بمونه حرفی بود که از گودزیلای داییم شنیدم.یه دخترِ۱۳ساله که مثه آدمای۳۰ساله حرف میزنه.دختر داییم روبه علیرضای۳۳ساله مجرد میگفت؛اگه یه دختر اخلاق خوبی داشت بهش2بده و به ازای خوشکلیُ تحصیلاتُ خانواده و بقیه چیزایی که برات مهمِ یه 0 بده حالا اگه این2این2 نباشه همه اون 0 ها بی ارزشن اما اگه اون2باشه همه اون0ها هرچی بیشتر بشن با ارزشتر میشه..خیلی خوب گفت.فهمیدم این گودزیلاهای دهه هشتادی خیلی بهتر از ماهای دهه هفتادی و بچه های دهه شصتی میفهمن و ماها چقد نسبت به اونا توی سنُ سالِ13;14 سالگی هیچی نمیفهمیدیم.اینا آخرش چی میخوان بشن خدا میدونه.