شروع به کار؛اولین حضورم
همیشه واسه اولین ها یجور انگیزه خاصی داشتم همراه با ترس.ترس از خوب نبودن و دیده نشدن.یک ماهی بود که اینجا اومده بودم اما همون ترسِ همیشگی اجازه نمیداد که دستم کیبورد رو لمس کنه و بنویسم.همیشه واسه شروع به یه کارِ جدید آروم آروم قدم برداشتم که اگه یه وقت خوب نبودم؛کسی صدای پاهامُ نشنیده باشه که منم هستم و تلاش کردم اما نشده..همین آروم حرکت کردنِ باعث شده که دقیقه۹۰ دست به کار بشم و تند تند شروع کنم و انصافا تا حالا با اینکه دقیقه نودی بودم ولی خب کارام خوب بوده و تونستم خواسته هامُ برآورده کنم.بعد از ۲تا وبنویسی میخوام اینجا یه کم متفاوت تر باشم و بتونم حرفایی که بی پرده هستن و کسی ازم نمیدونه بگم چون اینجا کسایی رد میشن که میشنونت؛ باهات حرف میزنن و بدون قضاوت کردن سعی میکنن کنارت باشن..دست به نوشتنِ زیاد خوبی ندارم اما تلاش میکنم خوب بنویسم..