من آدمی معمولا تک بعدی بودم و تا به حال نشده که دو بعد یا چند بعد رو با هم خوب پیش ببرم ! آدم از این شاخه به اون شاخه پریدن هم نبودم و تا به اینجای زندگیم همیشه اون راهی رو که اول انتخاب کرده بودم به هر جون کندنی بوده به آخرش رسوندم . چه خوب چه بد به یه نتیجه ای رسوندمش اما این بار یه استثناست . اونی که به چشم میاد اینه که من خودم رو توی مسیری هل دادم که متفاوت تر از همه چیزهایی بوده که تا الان تجربه اش کردم .
جایی که الان هستم جاییه که اگه دوستام راجع بهش بشنون حتما کلی سوال تو ذهنشون میاد . چرا !!! چی شد که این تصمیم رو گرفتی !!! مطمئنی با روحیاتت جوره !!! بین اینهمه رشته چرا این !!! سوال هایی از این دست که میدونم میپرسن و واسه همین بوده که جز خونواده ام و آقای میم قاف کسی از اینکه من وسط راه از خوندن برای ارشد منصرف شدم ، خبر نداره ..
بله .. اولین باره که با همه وجودم دارم از رشته دوست داشتنیم دل میکنم و بیخیال اونهمه وقت و تلاش میشم و انتخابم میشه چیزی که همیشه دغدغه ام بوده و میخوام برم دنبال دغدغه ای که پشتش علاقه ای پنهان شده و تنها همین انگیزه و حس رضایت ناشی از درگیر شدن با مسائل آدم هاست که بهم انگیزه میده .
میدونمم برای یه حقوقدان و وکیل خوب شدن باید بیشتر از بقیه رقیب هام تلاش کنم و تلاش کنم و تلاش کنم (تکرار میکنمش چون بیش از تصورم تلاش میخواد ) تا چند سال دیگه همچنان درگیر این موضوع هستم و بقیه جنبه های زندگیم رو باید کنار بذارم و نادیده بگیرم اما این یه بار رو مطمئنم که راهم درسته و دیگه سردرگم نیستم :))
یکی از اون تغییرات یکی دو فصل گذشته همین بود . با ذهنی محاسباتی لابلای یه عده آدم با ذهنی تئوری پذیر و حفظیاتی قرار گرفتم اما ناراضی نیستم .