یادداشت های یه دخترِ اسفندی

به بهانه۲۰سالگیم مینویسم

یادداشت های یه دخترِ اسفندی

به بهانه۲۰سالگیم مینویسم

عصرونه

چهارشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۴، ۰۴:۱۲ ب.ظ

نشسته بود و میگفت . از سال ها قبل . از سال هایی که دختر جوونی بود و بی تجربه و پر بود از سرخوردگی . پر بود از حس تنهایی و بی پناهی . فکر میکردم درست مثل خوده الان من بوده . فکر میکردم و هر لحظه برام روشن تر میشد که من انعکاسی از اون و اخلاق هاش هستم . که من انعکاسی از صبور بودن و سکوت کردن و خود بغل گرفتنِ مامانم هستم .. میگفتم یادته که از بچگی بهم میگفتی آدم نباید حرف های تو خونه اش رو بیرون ببره !!! میگفتم یادته که همیشه بهم گفتی به خودت تکیه کن و صبور باش همیشه!!! میگفتم من نمیتونم از زندگیمون و خودم برای کسی حرف بزنم .

من پر از حرف های نگفته ای بودم و هستم که مثل تو یاد گرفتم جایی بیانش نکنم و به جاش خودم همه حرفام رو بشنوم و اگه نیازه که کاری انجام بشه ، اون خودم باشم که خودم رو آروم کنم ... من اما مثل تو نمیتونم بغض هام رو نگه دارم .. من اما نمیتونم نیازهای احساسیم رو نبینم .. من انعکاسی از تو هستم .. من هم مثل تو به روزهای زنانگی که میرسم بدخلق میشم و شب ها با گریه میخوابم ..

تو بزرگترین ضربه زندگیت رو از پدری خوردی که همیشه دوستش داشتی و هنوز با اشک ازش یاد میکنی . تو برای مادری ، دختر خوبه هستی که به جای حمایت ازت تو سختی ها سرزنشت کرده ..

من شبیه ترینم به تو اما همونطور که بهت گفتم نه میتونم و نه میخوام که کنار مردی باشم که احساسم براش کمرنگ باشه و نفهمتش .. بهت گفتم که هیچ وقت حاضر نمیشم صرفا برای نشنیدن یک سری حرفا ، تن به ازدواج بدم .. تو پشتم باش و حامی من باش .. تو نذار تفکر سنتی ای که بین همه اون آدم هاست ما رو اذیت کنه .. 



 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۱۱/۲۱
لادن

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی