یادداشت های یه دخترِ اسفندی

به بهانه۲۰سالگیم مینویسم

یادداشت های یه دخترِ اسفندی

به بهانه۲۰سالگیم مینویسم

من راهی ام به راهی !!

يكشنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۴، ۱۱:۳۲ ب.ظ

دوست دارم بیایم و بنویسم و یک پست طولانی دلچسب داشته باشم. از آنهایی که چند بار و چند بار خوانده شود و باز هم مخاطب دلش بخواهد از نو بخواندش.. 

دوست دارم جمعه گذشته ام را ثبت کنم و بنویسم که لحظه به لحظه روز جمعه برایم دلنشین بود و من لبخند به لب داشتم و در دلم میگفتم کاش فلانی و فلانی و فلانی ها کنارم بودند و با من لبخند می ساختند.. نقشه می کشیدم که اگر روزی فلانی به این اقلیم از ایران پا نهاد ، حتما اینجا و آنجا و آن یکی جا خواهمش برد و می چرخانمش و با او از درخت سیب سبز می چینم و قطعا او هم لذت خواهد برد. در دلم میگفتم چرا بعضی وقت ها به خودم سخت می گیرم و برای خندیدن دلیل میخواهم ، بهانه می خواهم ، کسی را می خواهم که برایم دقیقه ها و ثانیه های خوب بسازد ؟؟!!! چرا !!!

دلم میخواست زمان بایستد و دنیا رأس ساعت 8 شب جمعه 13 شهریور برای همیشه در دلم ماندگار شود و از یاد نبرم که چقدر آن عصر و آن شب بی دلیل ، از اعماق وجودم پر از پالس های مثبت بودم و تمام این پالس ها از چهره معمولی ام پیدا بود.. 

وقتی که داشتم سیب های سبز را با آب خنکی که از حوضچه تمام آن مغازه ها سرازیر بود ، میشستم و بوی ذغال و شیر بلال بینی ام را پر کرده بود  و چند سال بعد را با خودم مجسم میکردم ، دخترکی کوچک با چشم های پر از شوقش ، مرا بیشتر از ثانیه های قبل سر ذوق آورد و چه بی اندازه دلم میخواست بغل بگیرمش و لپ های صورتی اش را بکشم !

من آن شب با پدر و مادرم و خواهرم ، از برنامه هایم‌ هیچ نگفتم. تنها خواسته ام این بود که شبی با برادرم اینجا باشم و خوش بگذرانم. خواهر و برادری خوش باشیم و این هوای خوب شهریوری را نفس بکشیم و دم و بازدم کنیم و نسیم شبانه ای که آنجا میوزد را بار دیگر به موهایم بسپارم و به وقت برگشتن از آن پیچ و خم ها ، دستانم را از ماشین بیرون ببرم و باد برود در آستینم ، شالم را پس بزند و گاهی آنقدر باد به دستانم مشت بزند که چند لحظه سنگینی باد را حس کنم..

من آن شب هم ، همین لادن بودم با همین دغدغه ها و دل مشغولی ها ، با همین امید ها و آرزوها ، یک لادن بودم که باید کوله عشق را زمین بگذارد و راهی آینده شود و به هیچ کس نگوید چه در سر دارد و چگونه باید قدم بردارد. آن لادن بی بهانه شاد بود و خواست که همیشه شاد باشد و مثبت ببیند !! 



 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۶/۱۵
لادن

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی