دلم میسوزه..
انقدی ناراحتم که چیزی نمیتونه جاش بگیره..ناراحتیُ میگم!! آخه تا کِی باید این عادت بد اعصاب خوردن سرجاش باشه و دهن منو سرویس کنه؟؟!!! آخه چقد باید بگم عجله نکن... Relax باش.. تمرکز کن... دُرُسته که کم خوابی بخش بزرگی از روزمرگی این چند وقتم شده اما دلیل نمیشه حواس پرتی بگیرم که!! دُرُسته که دیشب خسته بودم و ساعت 8 رسیدم خونه و تا شام خوردم و چندتا چیز چک کردم شده ساعت 9 و دیگه حالی واسه درس خوندن باقی نمونده، اما دلیل نمیشه که گیج بزنم!! درسته به هزار زور و زحمت انقد توی تخت جابجا شدم تا بالاخره ساعت 12 از خستگی خوابم برد، اما دلیل نمیشه که بی دقتی کنم و اون سوتی بدم...از این سوتی چجوری بگذرم آخه؟؟؟؟؟ قیافه استاد "ت" که میاد توی ذهنم که وقتی برگه رسم منو ببینه می خواد چیکار کنه، عذاب وجدانمُ چند برابر میکنه....
آخه خدا خوشش میاد صبح ساعت4 از خوابم بزنم که بیدار بشم و مروری کنم روی رسم ها، انوقت آسوووووون ترین رسمُ اشتباه بکشم؟؟؟؟؟ جالب اینه که سخت ترین نقشه ها رو کااااااامل و بادقت کشیدم حتی تمیزتر از وقتی که توی خونه میکشیدم بعد اونوقت کلید تبدیل اشتباه کشیدم:// عرررررررررر..... بقیه بچه ها توی کشیدن گیر کرده بودن اما من مثه مار چنبره زده بودم روی میزم و داشتم همشون تند تند میکشیدم بعد اونوقت این رسم آسون به زشت ترین شکل ممکن با کلید صلیبی اشتباه گرفتم و هر دوشون قاطی کردم و باهم کشیدمشون....
یکی بیاد منو بغل کنه عررررررررر
[ آیکون دختری در حال ریزش باران های موسمی از چشمانش]
آخه تا به کِی بی دقتی؟؟؟!!!!!!!!!! تا کجا باید سوخت؟؟!!!!!