یادداشت های یه دخترِ اسفندی

به بهانه۲۰سالگیم مینویسم

یادداشت های یه دخترِ اسفندی

به بهانه۲۰سالگیم مینویسم

تا قبل از اینکه دستام اون دکمه های مشکی رو لمس کنن یادم بود که چی میخوام بنویسم. جمله هام جمع و جور کرده بودم همه چیز آماده ثبت شدن بود اما یهو مثل نور شمعی که با یه نسیم ملایمِ ملایم خاموش میشه و همه جا رو تاریکی میگیره؛ همه چیز رفتُ فقط یه ذهن موند با یه عنوان!! کاغذِ کاهی ... همه اون چیزاییُ که میخواستم اینجا ثبتشون کنم به همین کاغذِ کاهی ربط داشت که چند سالی هست تو کُنج کمد دیواری اتاقم کنار بقیه کتابا و جزوه ها جا گرفته و اصلا سمتش نمیرم و دیگه خبری از روزهای خوبی که باهاش داشتم نیست و نیست!! روزایی که مثل برق و باد گذشتنُ اون دختر 15،14 ساله دیروز، حالا فقط چند ماه دیگه مونده تا وارد سومین دهه عمرش بشه و پا بذاره توی دنیای ناشناخته ای که کمی ترسوندتش!! اون دختر هنوز چند تا از اون بسته های کاغذ کاهی رو داره اما دیگه نمینویسه... دیگه من هر روز عصر نمیشینم که همه فکر و تخیل یه دختر که عادت به نوشتن داره رو بنویسم روی کاغذ کاهی و هر بار با وسواس زیادی سعی کنم خوش خط و جالب بنویسم... اون سال ها بیشتر داستان های کوتاهی رو مینوشتم که موضوعش یجورایی به خانواده و شروع یه خانواده جدید برمیگشت.. داستان هایی که هیچ ربطی به زندگی واقعیم نداشت!! اصلا نمیدونم چرا اونجور موضوع هایی رو انتخاب میکردم :))  عادت به نوشتن نمیدونم از کی بهم ارث رسیده اما هرچی که هست همون چیزی که توی بدترین شرایط روحی آرومم کرده... آرامشی که کوتاهه اما دلنشینِ :)) از اون برگه های کاهی هیچکدومش ندارم تا بخونم و یادم بیاد چی فکر میکردم و چی مینوشتم... اما حالا سه تا دفتر دارم به اسم روزانه ها که هر روز که نه اما چند روز یه بار مینویسم از احساسم، افکارم، آرزوهام، برنامه هام... اما چیزی که بیشتر از هرچیز دیگه ای روحمُ راضی میکنه سالنامه ای هست که اسمش شده سالنامه دلتنگی!! سالنامه ای که از خرداد 92 شد یارِ غارِ من برای روزهایی که دلم نوشتن میخواد.. یه نوشتنِ واقعی که شاید روزی به کسی نشونش دادم که نمیدونم ممکن چه کسی باشه اما هر کی هست مطمئنا باید زیاد دوسش داشته باشم که همه نوشته هام بخونه!!! بهونه ای که باعث شد یادی کنم از کاغذ کاهی های سال های نه چندان دور ، برگه های پیش نویسِ درسیمِ که دارن ته میکشن و بابام چند وقت پیش گفت از کاغذ کاهی هایی استفاده کن که چند سالِ کاری بهشون نداری... اما من دلم نمیاد دوست قدیمیمُ حالا زیر دستم بذارم و فرمول ها و تمرینایی بنویسم که ربطی به دوستی من و کاغذ کاهی نداره :/ دوستی که روزی باید ازش یاد کنم اما نه به بهونه پیش نویس شدن!! 

 

لادن

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی