یادداشت های یه دخترِ اسفندی

به بهانه۲۰سالگیم مینویسم

یادداشت های یه دخترِ اسفندی

به بهانه۲۰سالگیم مینویسم

حالِ نامعلومِ دل:((

چهارشنبه, ۱۶ مهر ۱۳۹۳، ۰۸:۵۵ ق.ظ

چند روزی گذشته و من مثلِ همه وقتا آزاد نفس میکشمُ غذا میخورم.غذایِ جسمی که علاقه ای پشتش نیستُ از سرِ اجبار خورده میشه.احساس هایِ خوبُ بد کنار هم زندگی میکنن و گاهی ازهم سبقت میگیرن و یکیشون جلومیفته.اما چیزی که ثابت مونده نسبتِ لحظه های پُرخنده و لحظه های بی خنده من هستن..انگیزه هایی که هر روز کمُ زیاد میشنُ بعضی وقتا بی خیال ترینُ بی هدف ترین آدم دنیا رو از من میسازه.سکوت کردنُ مقابل این تغییرات بزرگ وایسادن؛چیزی نیست که قبلا بهش فکر کرده باشمُ خودمُ واسش آماده کرده باشم.یه اتفاقِ ناخودآگاه که پیش اومده؛بدون هیچ پشتوانه فکری که بتونی بهش تکیه بدیُ دلتُ خوش کنی به اینکه پیش بینیشُ کرده بودم.شاید یه دلیلش این باشه که خواستم گذرِ زمان اتفاقای خوبُ برام گلچین کنه.چه انتظاری!!!درسته که زمان زیادی نگذشته اما من بیشتر از اون چیزی که فکرشُ کنم خودمُ وا دادم و دیدن جای پای اتفاقات ناخوش زندگی که تصور میکردم جای این مسایل؛لحظه های خوبی پیشِ روم هست؛منُ آزار میده. توی همچین موقعیت هایی هست که احساس میکنم باید کسی باشه که منُ سر ذوق بیاره و انگیزه ای که چندوقتِ کمرنگ شده دوباره به حالت اولش برگرده و راهای آینده برام روشنُ مشخص بشه.بعضی وقتا خیلی بی حوصله میشم مثلِ دیروز عصر.دوست ندارم این شکلی باشم اما حالا شده.میخوام پُرانرژی و باقدرت باشم.به آرزوهایی فکرکنم که با کمی تلاش میتونن توی دستام باشن و میتونن شادی رو بهم برسونن.کمی نیاز دارم به اینکه وایسمُ دوروبرمُ نگاه کنم تا خودمُ پیدا کنم.

خدایا!!!میشه مثلِ همیشه کمکم کنیُ من رو یه دختر شاد و موفق نگه داری؟؟؟

 

 

 

              

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۷/۱۶
لادن

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی